مدتی این مثنوی تأخیر شد

با فهمیدن مسیله، نصف مسیر حل اون طی می‌شه. این یعنی حداقل می‌دونی که یه مسیله‌ای وجود داره. کمال‌گرایی یکی از اون مسایلیه که ممکنه ما ازش رنج ببریم، اما نمی‌دونم چرا، تا زمانی که متوجه نشیم، اصلاً حس نمی‌کنیم که داریم باهاش زندگی می‌کنیم. توی این پست می‌خوام برگردم به روزی که فهمیدم این مسیله در من وجود داره.

الان که دارم این نوشته رو می‌نویسم، ذهن کمال‌گرام بهم می‌گه برو تاریخ دقیقش رو پیدا کن، ولی تصمیم گرفتم باهاش مقابله کنم و فقط به زمان تقریبی‌اش اشاره کنم: پیش از همه‌گیری کرونا، یعنی حدود ۷ سال پیش. اون روز، دوست عزیزم خسرو، یه پست از آقای آیدین نامدار درباره کمال‌گرایی رو از اینستاگرام برام فرستاد. اون پست رو وقتی دیدم که توی باغ یکی از دوستان، مهمون بودیم. نشسته بودم روی تاب و در حال تاب خوردن بودم. دوبار پشت سر هم پست رو دیدم. همون‌جا بود که برای اولین‌بار متوجه شدم با این مسیله مواجه هستم.

از اون روز، زمان گذشت و من همیشه به این موضوع فکر می‌کردم. در بخش‌های مختلف زندگیم حضورش رو حس می‌کردم. انگار نصف مسیر رو رفته بودم، اما نصف مهم‌ترش، یعنی شروع مقابله با اون، خیلی زمان برد؛ حدود یک سال پیش شروع شد. دلیل انتخاب این عنوان برای این پست هم همین بود. البته این رو هم بگم که این عنوان رو خسرو گفت و من همون لحظه برای عنوان انتخابش کردم.

خوشحالم که هرچند با تأخیر، بالاخره شروع کردم، و الان هم با قدرت دارم برای مقابله باهاش قدم برمی‌دارم.

در انتها باید بگم که همون ارسال پست توسط خسرو، باعث شکل‌گیری چند همکاری و از اون مهم‌تر، یه دوستی عمیق بین من و آقای نامدار عزیز شد؛ دوستی‌ای که هنوز هم ادامه داره.